قوم برتر کدامند؟
خُلقِیاتِ جامعهیِ انسانی از دیر باز و بخصوص در یکصدسالهیِ اخیر برای اندیشمندانی که در علل عقب ماندگی برخی از جوامع تحقیق نمودهاند موضوع بحث و توجه قرار گرفته است، خِصلت خودبینی و خودشیفتگی و گذشته گرایی همراه با وَهْم و خیال و غُلُوْ در حوادث تاریخ شاید یکی از اساسیترین دردهای مُزمِن و عمیقِ جامعه است، خودبینی و خودشیفتگی هم میتواند فردی باشد و هم جمعی، که درحالت فردی شخص خودرا از دیگران برتر و شایستهیِ تحسین و ستایش دانسته و دیگران را تحقیر، و کوچک میپندارد، شخصی که دچارِ این اختلال است دستِ کم پنج تا از ظوابط تشخیصی زیر را دارد:
- خود را بسیار با اهمیت میداند.
- مدام در خیالِ موفقیت و قدرت و ذکاوت یا زیباییِ بیحد و حصر است .
- خود را استثنایی و ویژه میداند.
- نیاز به تمجید و تحسین بیاندازه دارد .
- حق به جانب است .
- میل به استثمارِ دیگران دارد .
- قادر به هم دردی با دیگران نیست .
- اغلب به دیگران حِسادت میکند یا گُمان میکند که دیگران به وی حِسادت میکنند .
- رفتار و برخوردِ مُتَکبِرانه دارد .
- خود را از دیگران برتر می داند .
- نسبت به قومِیَت خود با افتخار و دیگر اقوام را پایین تر و حقیر می شمارد .
- خود را صاحب فرهنگ و تمدن و دیگران را بی فرهنگ و غیر متمدن می داند .
- علم و دانائی را مُختص به خود و دیگران را بی سواد و نادان می پندارد .
- دانش و توانائی و پیشرفت دیگران را متعلق به خود می داند .
در حالتِ جمعی، خودشیفتگی و خودبینی که متأسفانه بخشِ بزرگی از جوامع دُچارِ آن هستند در قالبِ توهین به ملتهای دیگر و تحقیرِ آنان به نمایش گذاشته میشود، این تحقیر در قالب هایِ گونانِ اخلاقی و رفتاری بروز داده می شود، از حَمَلاتِ نژادپرستانه به دیگر اقوام و ملت ها گرفته تاسعی در تحریف و انعکاسِ غلطِ رفتارهایی که به دیگران نسبت داده می شود، متأسفانه قوم ستیزی در دورانهای متعدد و یا حَمَلاتگاه و بیگاه به کسانی که با ما اشتراکِ زبانی و دینی و تاریخی دارند بوده و هست، ریشهیِ این توهینهایِ نژادی در جامعهیِ ما چُنان به راحتی اظهار میگردد که در جَوامِع توسعه یافته مظهرنژاد پرستی و راسیسم تلقی گردیده و گوینده آن طبق قانون مجرم شناخته میشود .
بطور مثال :
در کشورِ امارات متحده عربی که بیشتر از یکصدنژاد و قومیت کنار هم با صُلح و مُدارا و تَسامُح زندگی و فعالیت اقتصادی دارند هرگونه إعمال تبعیضآمیزی که برپایۀ بیاحترامی و اهانت به مذهب، عقیده، طبقه اجتماعی، نژاد، مکتب، رنگ پوست و قومیتِ افراد صورت بگیرد پیگرد قانونی خواهد داشت و جریمهیِ نقدی از( 50 هزار تا 2 میلیون درهم امارات ) و تَحَمُلِ حبس از( 6 ماه تا 10 سال)، از جمله مجازاتی است که در انتظارِ خاطیان خواهد بود .
این درحالی است که ماخیلی راحت نِسبت به دیگر اقوامِ هموطن خویش توهین کرده و آنها را با اینگونه رفتارهایِ ناپسند و نسنجیده موردِ اذیت و آذار قرار می دهیم، بی شک می دانیدکه همهیِ انسانها خالی ازاشکال نیستند (مگر اولیاء الله) وهرشخصی دارای اشکالاتی می باشد ضمن اینکه وجود اخلاق حسنه در هر شخصی دور از اذهان نیست و ...
متن ذیل اشاره به 2 خصلت از 2 قوم می باشد که بی شک منفورترین رفتارهای اخلاقی می باشند، اما، جای سخن اینجا است، از شما خواهشمندم آن را بدون تَعَصُبْ و با تَعَقُل بخوانید و آن را از مَنظرِ حق دواری کنید، این متن در خصوصِ رفتارهایی است که به اعراب و ایرانیان نسبت داده شده است، وبرایِ نوشتنِ آن زمان و زحمت صرف شده تا از منابعی مُستَدل برایِ شما تهیه شود تابه نحوی از ابهاماتِ موجود بکاهد، ضمنِ اینکه مُشَخص نماید که این 2 خِصلت مُختَصِ همهیِ انسانهایِ این 2 قوم نیست و ...
اما بعد :
مقدمه
گاهی برای پی بُردن به حَقّ واقعی وتعیین حدود یک حق، لازم است که به تاریخ مُراجعه شود، تاریخ تَمَدُنِ بشریت ترازویی است که می تواند مِعیارِ رعایتِ حق در گذشته و حال را وزن نماید، هرگاه رعایتِ حقِّ انسانها در بسترِ تاریخ مطالعه گردد، حقوقِ زن در دورانِ تاریخ بشریت از جایگاه نا مُتَوازِن برخوردار بوده است.
زنان درطول قرون و اعصار مُتَمادی، رنجها و ستمهایِ فراوانی دیدهاند که حقیقتاً بسیار درد آور و سنگین است.
بیشترین ظُلمی که به زنان وارد شده، ناشی از اشتباه قانون گزاران بوده، و علت اشتباه قانونگزاران در وضعِ قانون ظالمانه علیه نیمی از پیکرِ جامعه آن بوده که آنها خود را بی نیاز از مکتب وحی میدانستند و بر دانشِ ناقِصِ بشری تکیه میکردند و سعادتِ بشر را با تراوُشاتِ ذِهنی ناقِصِ خود مُهیا میساختند. البته در این میان سود جویانی نیز وجود داشتند که با استفاده از فُرصت برای رسیدن به مقاصِدِ ناپاکِشان، دست به تحریفِ دستورها و پیامهایِ الهی نیزمی زدند .
«منتسکیو» در کتاب روح القوانین مینویسد: «دادگاههایِ ژاپن برای کیفر دادنِ زنانِ جنایتکار و خاطی، آنها را برهنه در میدانهایِ عمومی به معرضِ تماشایِ مردم می گذاشته، و وادارشان میکردند که مانند چهار پایان راه بروند.» تلفیق از تحریفاتِ حقیقت با تبعیضاتِ جاهلانهیِ قرون متمادی، حقیقتِ تلخی را علیه زنان در بسترِ تاریخِ تمدن بشریت به ارث گذاشته است که استفاده از آن ماتَرَکِ زمینهیِ انحِطاطِ بشر را از مرز انسانیت به دنیایِ وحش کاهش میدهد و استفاده نکردن از آن ماتَرَک دلیلِ بر بیان نکردنِ حقیقت و کاوش در تاریخِ تمدُن بشر نمیباشد .
کاوُش درحقوقِ انسانها با استفاده از تاریخ، اعم از ( زن و مرد ) از شیرینیِ چندانی برخوردار نیست، ولی سرنوشتِ زنان با تلخکامیهایی برای آنها و سوء استفادههایی برایِ تعدادی از مردانِ وقت همرا بوده است. آنچه تاریخ شاهِدِ تضییع حقِّ زنان بوده است، ما را وادار به آن میکند که اتفاقاتِ گذشتههایِ بَشَر را در زمینهیِ حقوقِ زنانِ قبل از ظهورِ اسلام را بررسی نماییم و در مُختَصَر مقالهیِ حاضِر ارایه نماییم. مقالهیِ حاضر گذری بر حقوقِ زن در تمدنهایِ قبل از اسلام را شامل میشود و در صددِ مقایسهیِ حقوقِ زن با تمدنِ اسلامی و حقوقی که در عصرِ حاضرِ زنها از آن برخوردار است، میباشد .
1. حقوق زن قبل از اسلام نزدِ اعراب ( بعضی ازعربهایِ دورانِ جاهلیت نه همهیِ عربها )
در میانِ بعضی از اقوامِ عربِ قبل از اسلام زن موردِ احترام نبود. این عده از اعرابِ قبل از اسلام زن را موجودِ بسیار حقیر و وسیلهای برای ازدیادِ نسل میدانستند، آنها قبل از اسلام به دختردار شدن علاقمند نبودند و این عدمِ علاقمندی بین مردها زیادتر وجود داشت. آنها به حدی جاهِل بودند که وقتی به آنها اطلاع میدادند که صاحبِ دختر شده اند از شدت خشم رنگ چهره شان بر میگشت.
قرآن عظیم الشأن نیز در این زمینه میفرماید:
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ ﴿۵۸﴾
و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهره اش سیاه مى گردد در حالى که خشم خود را فرو مى خورد (۵۸)
یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ﴿۵۹﴾
از بدىِ آنچه به او بشارت داده شده از قبیلهیِ خود روى مى پوشاند، آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند و چه بد داورى مى کنند (۵۹)
این عده از اعرابِ جاهلیت دخترانِ خویش را زنده به گور میکردند تا از ننگِ دختر دار بودن برئ شوند. آنها زنده به گور کردنِ دخترانشان را مایهیِ افتخار و غرور خود میپنداشتند و هیچ کسی آنها را از این عملِ بسیار زِشت و پست منع نمی کرد وحتی مادران قادربه منعِ شوهرانشان نبودند، زیرادرآن زمان نزداین قبایل زمام وزِعامت خانواده تنهادستِ مردان قرارداشت.
رواجِ این سُنتِ غَلَط به با نامِ «وأد» شناخته می شدو پیدایشِ آن به دورانِ قبل ازاسلام بازمی گشت که به خاطرِ جنگ های قبیله ای بین قبیله هایی همچون (اوس - خزرج - بنو یرجع - عمربن هند - مذجع ) بود، این جنگ ها آنقدرشدت داشت که برایشان گرفتن خونبها عیبی بس عظیم و خفتی وصف ناشدنی بود، نمیخواستند برابر خون، دیه ای از قبیل :شتر یا معادل آن راپول وامثال اینهادریافت کنند، بلکه مُعتقدبودندکه جوشِ خون جز با خون فرو ننشیند، بنحوی که یکی ازشاعران معروف آن دوران "عبدالعزی بن مالک الطایی" در این باب چنین میسرآید که:
اِذا ما طَلبنا قَلْبُنا عِندَ مَعشر اَبینا حلاب الدرأ و نَشربُ الدماء؛
چون در طلب و انتقام از قومی باشیم تا خون ننوشیم، شیرِشترِ(صُلح) ندوشیم
این جنگها و نزاع تا حدی بزرگ بود که آنهارا وا می داشت برای طلبِ خون وخون خواهی به ناموسِ طرفِ مقابل تعدی کنند واین تعدی به اینصورت انجام می گرفت که بعداز هرجنگ ونزاعی که رخ می داد به اسیرانِ دختر تجاوز کرده وبعد از آبستن شدن، او را به بلادطایفهیِ خویش برده ورها کرده تا بدین صورت غرورِ مردان آن طایفه را جریحه دار کرده و از طرفی با این عمل زشت وکریه زخمهای واردشده به خود را التیام بخشند، بعدها اینگونه رفتارها به صورت متقابل انجام می گرفت، لذا طایفه های مورد نزاع در صدد خلاصی از ننگِ پیش آمده که دست آورد خودِ آنهابود برآمدند، بعدازآن تصمیمی اتخاذکردند که هرفرزند دختری که به دنیابیاید را برای خلاصی ازاین فاجعه سربه نیست کنندو از همان بدوِ تولد اورا ازبین ببرندتا فردای آن روز با رسوائی ازپیش تعیین شده مواجه نگردند و ...
از این مُختصر پیشنهیِ تاریخیِ اینگونه از قبایِل عربِ قبل از اسلام که بیان شُد، پر واضح است که زَن در زمان جاهلیت نزدِآنها شیئی بیش نبوده و هیچ حقی برای آنها در زمان جاهلیت وجود نداشت که بتواند سعادت آنها را تضمین کند، اما اینکه کسی پیدا شود و همهیِ اقوام عرب را به خصلت (زنده به گور کردن دختران) متهم کند واقعاً بی انصاف است، چراکه اگر چنین بود پس چگونه است که این همه قبایل و مردم شریف از این قوم وجود دارد؟ چطور چنین چیزی صحت داشته باشد در حالی که در همان زمان اشراف زادگانی وجود داشتند که مایهیِ مباهاتِ خیلی ازانسانها وجوامعِ بشریِ امروزی هستند، چطور امکان دارد که همهیِ اعراب دختر کش بودند درحالی که این همه نسل باقی و وجود دارد؟
چطور چنین چیزی وجود داشت در حالی که بهترین قبایل عرب، منجملهیِ آنهابنی هاشم، آنهم با پیشینه ای درخشان وسلسله ای پرافتخار به همهیِ عالمیان معرفی گردند؟
ووو ...
2. حقوق و رفتار با زن در ایران باستان
دورهیِ امپراطوریِ ساسانی از جمله دورههایی از ایرانِ باستانِ قبل از اسلام است که تمدنِ ایرانی در آن به حد بالایی از بالندگی و شکوفایی رسیده بود. لذا به دلیلِ همین شکوفاییِ تمدنِ ایرانی در دوره ساسانیان، ما برایِ بررسیِ حقوقِ زن و جایگاه او در ایرانِ باستان به این دوره بسنده میکنیم. در امپراطوریِ ساسانیان، بنابر عُرف و رسمی که از قدیم مانده بود، زن شخصیت حقوقی نداشت؛ به این معنا که او به عنوان یک انسانِ دارای حق نبود، زن در زمان امپراطوریِ ساسانی به عنوان یک شئ فرض میشد که میتوانست مالِ کسی یا حقِ کسی باشد و خودِ زن حقوقِ مالی نداشت.
زن در سلسله مراتبِ خانوادگی تحتِ سرپرستی و قیمومیت رییس خانواده به نام «کتک ختای» یعنی«کدخدا» بود، این کدخدا میتوانست هر کسی باشد: پدر باشد یا شوهر، و در صورتِ مرگِ آنها جانشینِ ایشان، رییس خانواده دارایِ اختیاراتِ وسیعی بود که این اختیارات به نُدرت محدود میشد و تمامِ هدایایی که گاه به زن داده میشد، یا مالی را که زن با کار و تلاشِ خود به دست میآورد، همه مُتعلق به رییس خانواده بود و زن از اموال خود نصیب نمیبرد. در نظامِ خانوادگی دورهیِ ساسانیان تعداد ازدواجها در اختیار زن نبود، بلکه از اختیارات و حقوق ثابت شدهیِ مردان بودند. مردان در تعدُد همسر، هیچ محدودیتی نداشتند، واگر توانِ مالی داشتند می توانستند هرچه قدرکه خواستند زن در حرمسرایِ خود داشته باشند، در دوره ساسانی مطابق با حقوقِ ثابت شده آن زمان، انواعِ متعددی زنا شویی وجود داشت که تاریخ نگاران این ازدواجها را به سه دسته تقسیم نمودهاند:
پادشاه زن و چکر زن
این نوع ازدواج مُختَصِ طبقهیِ اشراف بود، بدین معنا بود که در خانواده اشراف دو طبقه از زنانِ شوهر دار وجود داشت، زنی که دارایِ مقام اول بود «پادشاه زن» و زنی که دارایِ مقامِ دوم بود «چکرزن» نامیده میشد. با وجودی که «پادشاه زن» از لحاظِ نَسَب و مقام خانوادگی، هم طبقهیِ همسر خود بود و کدبانویِ منزل محسوب میشد ولی حق به عهده مرد بود. «چکرزن» نقطهیِ مقابلِ «پاد شاه زن» بود. و از خانوادهیِ پایین تر و فقیرتر بود که بیشتر خدمتکاری میکرد و به پادشاه زن یاری میرساند، اوتمامِ تلاش خودرامیکرد که به مقامِ «پادشاه زن» ترقی کند، در غیر آن تا آخر عمر خدمت کاری میکرد. شوهروظیفه نداشت که مانندِ پادشاه زن، چکرزن خود را تا آخر عمرش نگهداری کند و یا فرزندانِ دختر او را در خانه بپذیرد .
ازدواج استقراضی
ازدواجِ استقراضی را ازدواجِ «عارِیَتَی» مینامیدند. بدین معنا بود که یک زنِ شوهر دار مدتی با مردِ دیگری زندگی میکرد. در ازدواجِ استقراضی از لحاظِ قانونِ آن زمان تنها رضایتِ شوهرِ اولِ زن لازم بود که همسرِ خود را برایِ مدتی به مردِ دیگری قرض بدهد، در این معامله زن هیچ اختیار به ردِ چنین تعهدی نداشت، فقط مانندِ کالایی بود که میتوانست، در اختیارِ هر کسی باشد. جالبتر اینکه کودکانی که حاصل ازدواجِ استقراضی بودند، متعلق به شوهرِ اولِ زن بود و شوهرِ دوم زن که پدر اصلیِ کودکان محسوب میشد، فقط تا زمانی که مدت زمان ازدواجِ استقراضی تمام نشده بود، از کودکان سرپرستی میکرد، بعد از ختمِ مدت زمان این ازدواج، زن و کودکانِ حاصل از ازدواجِ استقراضی را به منزلِ شوهر اول میفرستادند.
طلاق زن در ایران باستان
در ایرانِ باستان طلاق به معنایِ امروزی وجود نداشته، در واقع زن حقِ طلاق گرفتن را نداشت و زمانی که شوهرش او را نمیخواست، او را اختیار میداد که به طور مستقل خود را اداره کند. در این صورت زن میتوانست، شوهرِ دوم اختیار کند.
اما زن مطلقه محسوب نمیشد، فقط اجازه مییافت که ازدواجِ دیگر نماید، در ازدواج جدید زن «خدمتکار» همسرِ تازهی خود بود، فرزندان که در ازدواجِ تازه و در مدتِ حیاتِ شوهر اولش به دنیا میآمد، متعلق به شوهرِ نخستین بود. بنابراین زن همچنان تحتِ سرپرستی و قیمومیت شوهرِ اول باقی میماند .
ازدواج با محارم
جامعهیِ ایران باستان، ازدواج با محارم رابه بهانهیِ حفظِ پاکی نَسَب (نژاد)وخون خانواده جایزمیشمرد و خویزوگرس(khvedvaghdas) مینامید. آنها معتتقد بودند که ازدواجِ با محارم گناهان کبیره را از بین میبرد.
از «بطریق ماربها» یکی از ایرانیان عصر انو شیروان، چنین نقل شده است: «عدالت خاصه پرستندگان «اهورامزدا» به نحوی جاری میشود که مرد مجاز است بامادر و دختر و خواهر خود مزاوجت کند» او مثالهایی را که زرتشتیان برای تقدیس این عمل روایت میکرده اند، را متذکر میشود و ...
سخن پایانی :
بادرنظرگرفتنِ متنِ بسیاربسیار مُختصر فوق سئوالاتی در ذیل آمده که امیدوارم مارا آنگونه که باید وشاید مجبور به تدبیر و درایت فکری و عقلی و کنکاش فهم و شعور انسانی وادارد . (الهی آمین )
- با وجودِ اخلاقِ زشت و نا پسندِ عده ای مُشخص از همهیِ اقوام دنیا، می توان گفت که همهیِ اقوام به همان اخلاقِ زشت مبتلا هستند؟
- اگر ما انسان هایِ محترمی هستیم، محترم بودنمان دلیلِ بر بی احترامی کردن به دیگران می باشد؟
- اگر زن یا مردی بی عفت باشند می توان گفت همه زنان و مردان چنین اند؟
- پندارِ نیک یا همان (اندیشه خوب) این اجازه را به ما می دهد که درموردِدیگران هرآنچه موردِ قبول مزاج ماباشدفکرکنیم؟
- گفتارِ نیک یا همان (سخن خوب) تاچه حد، اجازهیِ حتک حُرمت دیگر اقوام را به مامی دهد؟
- کِردارِنیک یاهمان(رفتارِخوب - پسندیده)به چه نحوی به ما اجازه خواهد داد که نسبت به سایرِانسانها رفتارکنیم؟
جدایِ از نژاد و قومیت و مَسلَک و دین و مذهب و حزب و گرایش و جاه و مقام و سواد و قلم و کتاب و ... همهیِ ما، زاده یِ یک پدر و مادر هستیم، از یک جنس (خاک-گل) از یکجا (زمین) و به یکجا (زمین) بازخواهیم گشت، وبایدبدانیم تمام انسانها در هر جایگاهی اعم از پیامبر و امام و امامزاده و پادشاه و وزیر و نصیر و ... بندگان آفریدهیِ خداهستند، ولی بخاطرم لقب و منصب و قبیله و طایفه و عشیره و تیره و ایل و تبار نزدِ خدا محبوب و صاحب مقام نخواهند بود مگر اینکه دارای تقوای والای انسانی باشند، واین معیار زمانِ حساب مشخص خواهد شد، گرچه اکثر ما خوب می دانیم افعال ما از چه قرار بوده و هست، و از کجا شروع و به کجا ختم خواهد شد و ...
پس خوب است قبل از اینکه به حساب و کتابِ ما برسند خودمان خویشتن را مورد محاسبه قرار دهیم و خود را در ترازوی حق وزن نماییم تا ببینیم به چه مقدار دارایِ بار (عقلی - فقهی ) هستیم .
صحبت در این زمینه بسیار است و چنانچه بخواهیم بنویسیم کتابی قطور خواهد شد، لیکن متأسفانه اینگونه فضاهاکمترین تمایلی درخصوص چنین بحث هایی از خود نشان می دهند، وبیشتر به جای اینکه مطالب را قبل از ارسال بخوانند، متأسفانه بی خبرازنوع محتوا و رسالت آن به دیگران می فرستند بدون اینکه لحظه ای درنگ و تأمل جهت ادراک و فهم از مسیرتعیین شدهیِ آن داشته باشند، که نتیجهیِ آن می شودمثل پرتاب کننده نارنجک به جای پرتقال . و ...
اِی داد از اینگونه رفتارهای نسنجیده و غیرعقلانیِ غیر انسانی و ... که همهیِ انسان های این جهان فانیِ بی ارزش را به جان هم انداخته و ... ( بدرود )
درسی از حضرت عیسی (علیه السلام)
حضرت عیسی (علیه السلام) همراهِ یارانش از محلی می گذشتند، سگِ مرده ای را دیدند که در گوشه ای افتاده و بویِ گند و زننده اش همه جا را پر کرده بود.
یارانِ حضرت گفتند:
چه قدر این سگ بد بو است!
حضرت عیسی برایِ آن که به آنها یاد بدهد که در کنارِ عیب ها خوبی ها را نیز ببینند) فرمود:
چه قدر دندان هایِ این سگ سفید است .
بهتر از پادشاهی
روزی حضرت سلیمان از محلی می گذشت شنید که یکی از گنجشگها به همسرش می گوید:
بیا همبستر شویم، شاید فرزندی از ما به دنیا بیاید ذکرِ خدا گوید، ما دیگر پیر شده ایم.
سلیمان از گفتارِ گنجشک سخت تعجب کرد و گفت:
یک چنین نیت از سلطنت من بهتر است .
لیکن در حالِ حاضر افرادی در جامعهیِ به ظاهر مُتمدنِ کنونی وجود دارند که نه فقط به دیگران وحریم خصوصیِ آنها تعدی می کنند بلکه مُنکِرِ وجود خدا و پیامبرانِ عظیم الشأن ایشانند و ...
( اینجا است که میگویند مغز تو قَدِّ یک گنجشک عمل نمی کند )
منابع :
1. منتسکیو،روح القوانین،ترجمه علی اکبر، تهران ،انتشارات اقبال،سال 1339 ،ص350.
2. کریستیا بارتله، زن در حقوق ساسانی، ترجمه ناصر الدین الزمانی، چاپ اول، تهران، انتشارات عطایی، 1337، ص 40.
3. آرتور کریستین، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ نهم، انتشارات دنیای کتاب، 1374، ص 233.
4. همان منبع، 435- 433.
5. زن در حقوق ساسانی، ص 60.
6. ایران در زمان ساسانیان.
7. تمدن اسلام و عرب، ص 503.
8. سوره نحل، آیه 58.
9. المفصل فی تاریخ العرب قبل از اسلام، جواد علی، چاپ اول، بیروت، ج5، ص 528.
10. تاریخ تمدن، ویل دورانت، ترجمه مهرداد مهرین، انتشارات اقبال، ج2، ص 705.
11. همان منبع، ج2 ص 698.
12. همان منبع، ص701.
13. همان منبع، ص 588.
14. همان منبع، ص 706.
15. همان منبع، 707.
16. همان منبع، ص 704.
17. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه حمید عنایت، تهران،نشر ا قبال، ج7، سال 1341، ص 110-109.
18. آلبر ماله وژول ایزاک، تاریخ روم، ترجمه غلام حسین زیرک زاده، چاپ دوم، نشر کتاب فروشی سینا، 1332، ص 103.
19. همان منبع، ص 104.
20. منتسکیو، روح القوانین، ص 728- 718.
21. تاریخ تمدن، ج7، ص 216.
22. همان منبع، ص 217- 216
23. همان منبع، ص 92- 91
24. همان منبع، ص 91
25. ویل دونت، تاریخ تمدن، ترجمه آریانپور، نشراقبال، ج4، 1349 ص 90
26. همان منبع ص 149-148
27. همان منبع ص 146
28. تمدن اسلام و عرب، ص 507
29. تاریخ تمدن، ج 4، ص 146
30. اکبر ماله وژول ایزاک، تاریخ ملل شرق و یونان، ترجمه عبدالحسین خان هژیر، انتشارات کمیسیون معارف چاپ اول، سال 1309 ص 245
31. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه فتح الله مجتبایی، نشر اقبال، سال 1349 ج 5 ص 60
32. همان منبع ج 4، صص 206- 78- 86
33. سوره حجرات، آیه 13
34. سوره اعراف، آیه 189
35. ابوالقاسم پانیده، لهج الفصاحه، چاپ دهم، انتشارات جاویدان، ص 50
36. همان منبع، ص 520
37. همان منبع، ص 580
38. سوره نساء، آیه 19
39. ابن اثیر، اسدالغابه می معرفه الصحابه، نشر اسماعلیان، تهران، ج 5، ص 434
40. الاصابهؤ ج 4، 312-311